دوست داشتن

امشب از آسمان ديده تو
روی شعرم ستاره می‌بارد
در سكوت سپيد كاغذها
پنجه‌هايم جرقه می‌كارد

شعر ديوانه تب‌آلودم
شرمگين از شيار خواهش‌ها
پيكرش را دوباره می‌سوزد
عطش جاودان آتش‌ها

آری آغاز دوست داشتن است
گرچه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست‌داشتن زيباست

از سياهی چرا حذر كردن
شب پر از قطره‌های الماس است
آنچه از شب به جای می‌ماند
عطر سكرآور گل ياس است

آه بگذار گم شوم در تو
كس نيابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من

آه بگذار زين دريچه باز
خفته در پرنيان روياها
با پر روشنی سفر گيرم
بگذرم از حصار دنياها

دانی از زندگی چه می‌خواهم
من تو باشم تو پای تا سر تو
زندگی گر هزارباره بود
بار ديگر تو بار ديگر تو

آنچه در من نهفته درياييست
كی توان نهفتنم باشد
با تو زين سهمگين طوفانی
كاش يارای گفتنم باشد

بس كه لبريزم از تو می‌خواهم
بدوم در ميان صحراها
سر بكوبم به سنگ كوهستان
تن بكوبم به موج درياها

بس كه لبريزم از تو می‌خواهم
چون غباری ز خود فروريزم
زير پای تو سر نهم آرام
به سبک سايه تو آويزم

آری آغاز دوست‌داشتن است
گرچه پايان راه نا پيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست‌داشتن زيباست

فروغ فرخزاد

هر شب

تو را گم می‌کنم هر روز و پیدا می‌کنم هر شب
بدین‌سان خواب‌ها را با تو زیبا می‌کنم هر شب

تبی این گاه را چون کوه سنگین می‌کند آنگاه
چه آتش‌ها که در این کوه برپا می‌کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش‌ها… خوشا بر من
که پیچ و تاب آتش را تماشا می‌کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می‌کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو
که این یخ کرده را از بی‌کسی ها می‌کنم هر شب

تمام سایه‌ها را می‌کشم بر روزن مهتاب
حضورم را ز چشم شهر حاشا می‌کنم هر شب

دلم فریاد می‌خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می‌کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می‌گردی؟
که من این واژه را تا صبح معنا می‌کنم هر شب

محمدعلی بهمنی