فکر

– چابی، مرجان آتشی شری را مسموم کرده. فوراً او را از آب بیرون بیاور.

چابی دستش را دراز کرد و پشت گردن شری را گرفته و از آب بیرون کشید. من از آب خارج شدم و لباس غواصی را از تن درآوردم و به جایی که شری در سطح قایق دراز کشیده بود رفتم. او همچنان به خود می‌پیچید و ناله می‌کرد.

جعبه کمک‌های اولیه را پیدا کردم، یک آمپول مرفین برداشتم و نزد شری رفتم و با عصبانیت گفتم:
– این کار احمقانه چه بود که کردی؟ مگر عقل نداری؟

لب‌هایش می‌لرزید و نمی‌توانست جواب مرا بدهد. آمپول را به بازویش فرو کرده و محتویات آن را به بدنش تزریق کردم. سپس با عصبانیت اضافه کردم:
– مرجان آتشی چیزیست که حتی بچه‌های کوچک جزیره هم می‌دانند که نباید نزدیکش بشوند.

نفس زنان گفت: هری، من نمی‌دانستم و فکر نمی‌کردم…

– فکر نکردی؟ من باور نمی‌کنم که مغزی در کله‌ات باشد که بتوانی فکر کنی!

کتاب: چشم ببر (ص ۱۹۹)
نویسنده: ویلبور اسمیت
ترجمه: سیروس کوپال
ناشر: انتشارات بهجت (۱۳۷۶)

اجر

در اتاقک فرمان نشسته و پتوی کهنه بدنم را پوشانیده بود. یک لیوان چائی گرم را دودستی گرفته و می‌خوردم زیرا چنان می‌لرزیدم که هر آن ممکن بود استکان از دستم بیفتد.

تمام بدنم از سرما به رنگ آبی درآمده بود. آن دو نفر از من سوالی نکردند. بعدازظهر آن روز، پس از شکار مقداری ماهی به طرف بندر حرکت کردیم. پیش از اینکه به بندر برسیم، لباس‌های مرا روی یک بخاری کوچک خشک کرده بودند و شکمم هم از ساندویچ نان سیاه و ماهی خشک سیر و پر شده بود.

وقتی در بندرگاه تالبوت پیاده می‌شدم و می‌خواستم به آنها پول بدهم ماهیگیر سالمندتر به من گفت: «من هر وقت کسی را از دریا نجات بدهم خداوند به من اجر خواهد داد. بهتر است پولت را برای خودت نگاه داری».

کتاب: چشم ببر (ص ۱۷۶)
نویسنده: ویلبور اسمیت
ترجمه: سیروس کوپال
ناشر: انتشارات بهجت (۱۳۷۶)

رشوه

به دالی گفتم:
– من اعتراضی به اشخاصی که رشوه می‌گیرند ندارم زیرا در موقعش خودم هم رشوه قبول کردم، ولی میان دزدها هم شرف و حقیقت پیدا می‌شود و شرف تو کجا رفته است.

بدون آنکه به تهمت من اهمیت بدهد، گفت: بهتر است سعی نکنی حقه جدیدی بزنی.

– تو حقیقتاً قهرمان بی‌شرفی و دنائت هستی.

سلیمان دادا دستش را بلند کرد و گفت: آقایان کافی است. بگذارید همان‌طوری که قرار شد ما سه رفیق باشیم. آقای هری، بگذار این را بگویم که من از دریای مواج و متلاطم خوشم نمی‌آید و حال مرا بهم می‌زند و خیلی عصبانی می‌شوم. سعی کن ما را طوری به مقصد برسانی که ناراحت نشوم. بهتر است راه بیفتیم.

– بسیار خوب دستور می‌دهم دریا موجی نداشته باشد و مثل حوضچه ساکت و آرام باشد.

او اصلاً از این حرف طعنه‌آمیز و مسخره من خم به ابرو نیاورد.

کتاب: چشم ببر (ص ۸۹)
نویسنده: ویلبور اسمیت
ترجمه: سیروس کوپال
ناشر: انتشارات بهجت (۱۳۷۶)

دور کمال

لذت می‌برم وقتی به این فکر می‌کنم که همه ما شهروندان زمین هستیم… اما تعداد کمی از مردم از این موضوع اطلاع دارند. هر انسانی می‌تونه سفیر صلح باشه، کافیه در حد توان خودش تلاش کنه و روی آرامش درونی و خوشبختی‌ش کار کنه. تصور کنید اگه روزبه‌روز آدم‌های بیشتری دور کمال رو به جای دور باطل انتخاب کنند، چقدر می‌تونه تاثیرگذار باشه…

کتاب: زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی یک زندگی بیشتر نداری (ص ۲۲۹)
نویسنده: رافائل ژیوردانو
ترجمه: زیور ایزدپناه
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه (۱۳۹۸)

موفقیت

وینستون چرچیل می‌گفت: «موفقیت، توانایی عبور از شکستی به شکست دیگر است، بدون اینکه اشتیاقت را از دست بدهی».

کتاب: زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی یک زندگی بیشتر نداری (ص ۲۰۳)
نویسنده: رافائل ژیوردانو
ترجمه: زیور ایزدپناه
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه (۱۳۹۸)​

ایستادگی

در مصاف با صخره، جوی آب همیشه برنده است، نه به‌خاطر قدرت بیشتر، بلکه به‌خاطر ایستادگی‌اش. / اچ.جکسون براون

کتاب: زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی یک زندگی بیشتر نداری (ص ۲۰۱)
نویسنده: رافائل ژیوردانو
ترجمه: زیور ایزدپناه
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه (۱۳۹۸)

عقاید اطرافیان

حواس‌تون باشه که اجازه ندید تحت‌تاثیر عقاید اطرافیان‌تون قرار بگیرید. بهشون گوش نکنید و اجازه ندید ناامیدت کنند. حتی اون‌هایی که شما رو دوست دارند گاهی به ترس‌ها و تردیدهای شما دامن می‌زنند. آلاینده‌هاتون رو پیدا کنید! و طوری رفتار کنید که نتونند با نگاه منفی، ناخشنود و مرددشون شما رو از مسیرتون منحرف کنند.

کتاب: زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی یک زندگی بیشتر نداری (ص ۱۹۲)
نویسنده: رافائل ژیوردانو
ترجمه: زیور ایزدپناه
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه (۱۳۹۸)

شهامت

چی می‌شه اگه برای شروع، به‌جای «میترسم» بگی «مشتاقم»؟ این ترفند، بهتر جواب می‌ده. اسکار وایلد می‌گه: «خرد آن است که رویاهای نسبتاً بزرگ داشته باشی که در میانه راه گم‌شان نکنی». این شمایید که حق شهامت به‌خرج‌دادن دارید.

کتاب: زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی یک زندگی بیشتر نداری (ص ۱۹۱)
نویسنده: رافائل ژیوردانو
ترجمه: زیور ایزدپناه
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه (۱۳۹۸)​

آسایش

اگر رویدادهای اخلالگر بیرونی تاثیر زیادی روی شما دارند، یعنی شما اجازه می‌دید آسایش‌تون فدای اون‌ها بشه. حقیقت اینه که هیچ‌وقت نمی‌تونید جریان امور رو در دست بگیرید و ممکنه تا ابد مثل چوب‌پنبه‌ای روی امواج ناپایدار آب، بالا و پایین بشید. برای آدم عاقل طوفان، چه در سطح بیداد کند و چه در عمق، همیشه آرامش پادشاهی می‌کنه… رازش اینه که کنترل ذهن‌تون رو در دست گرفته و تصمیم بگیرید که حتی در ناخوشی‌ها خوب زندگی کنید. اینکه حتی در شرایط و مسائل منفی هم، جنبه مثبت رو ببینید. خواهید دید که این، یک شیوه زندگیه که همه‌چیز رو عوض می‌کنه.

کتاب: زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی یک زندگی بیشتر نداری (ص ۱۹۱)
نویسنده: رافائل ژیوردانو
ترجمه: زیور ایزدپناه
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه (۱۳۹۸)​

شکست خوردن

فاجعه، شکست‌خوردن نیست، بلکه تلاش‌نکردنه. به‌هرصورت آدم هیچ‌وقت نمی‌تونه از رنج‌های احتمالی فرار کنه، زیرا رنج جزئی از زندگیه. فرار ازش غیرممکنه. زندگی ترکیبی از نون سیاه و نون سفیده. هر انسانی باید این اصل رو به‌عنوانِ یکی از اصول بازیِ هستی بپذیره! مقاومت در برابرِ این حقیقت، تنها ناخوشی رو تقویت می‌کنه. برای همینه که افراد عاقل یاد می‌گیرند به اتفاقی که براشون افتاده توجه کنند؛ نه به جریان خارجی حوادث، بلکه به نحوه رویاروشدن با اون‌ها.

کتاب: زندگی دومت زمانی آغاز می‌شود که می‌فهمی یک زندگی بیشتر نداری (ص ۱۹۰)
نویسنده: رافائل ژیوردانو
ترجمه: زیور ایزدپناه
ناشر: بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه (۱۳۹۸)​