آوردهاند که در آبگیری، از راهْ دور و از گذریان و تعرض ایشان مصون، سه ماهی بودند؛ دو حازم و یکی عاجز.
از قضا روزی دو صیاد بر آن گذشتند. با یکدیگر میعاد نهادند که دام بیارند و هر سه را بگیرند. ماهیان این سخن بشنودند. آنکه خرمی داشت و بارها دستبرد زمانهی جافی و شوخچشمی سپهر غدار دیده بود و بر بساط خرد و تجربت ثابت قدم شده، سبک روی به کار آورد و از آن جانب که آب آمدی، برفور بیرون شد. در این میان، صیادان برسیدند و هر دو جانب آبگیر محکم ببستند.
آن دیگری که از خبرت و تجربت بیبهره بود، با خود گفت: غفلت کردم و فرجام کار غافلان چنین باشد و اکنون وقت حیلت است. پس خود را مرده ساخت و روی آب میرفت. صیادان پنداشتند که مرده است. او را بینداختند و او خویشتن به حیله در جوی افکند و جان و سلامت ببرد.
و آنکه غفلت بر احوال وی غالب و عجز در احوال وی ظاهر بود، حیران و سرگردان و مدهوش و پای کشان چپ و راست میرفت و در فراز و نشیب میشد تا گرفتار آمد.
کلیله و دمنه
ابوالمعالی نصرالله منشی
به تصحیح عبدالعظیم قریب