چه در دل من
چه در سر تو
من از تو رسیدم به باور تو
تو بودی و من
به گریه نشستم برابر تو
به خاطر تو
به گریه نشستم
بگو چه کنم…
با تو، شوری در جان
بی تو، جانی ویران
از این، زخم پنهان
میمیرم…
نامت در من باران
یادت در دل طوفان
با تو، امشب پایان
میگیرم…
نه بی تو سکوت
نه بی تو سخن
به یاد تو بودم
به یاد تو من
ببین غم تو
رسیده به جان و
دویده به تن
ببین غم تو
رسیده به جانم،
بگو چه کنم…
عبدالجبار کاکایی