۱- زن: به نظر من با یک ذره عقل و شعور میشود جلوی خیلی از طلاقها را گرفت. شوهر: بله و همچنین جلوی خیلی از ازدواجها را!
۲- به حیفنون میگن درو ببند، بیرون سرده. میگه: گیریم درو بستم، بیرون گرم میشه؟!
۳- اگه کسی دستتو گرفت و قلبت و تنت یهو لرزید، برای عاشق شدن عجله نکن، شاید بابا برقی باشه!!
۴- به یه گوسفنده میگن: آرزوت چیه؟ میگه: اینکه یه روز جلوی وانت بشینم!
۵- حیفنون میره ماشینشو بیمه کنه، آقاهه بهش میگه ایشاالله هیچوقت از بیمهتون استفاده نکنید، اونم میگه ایشاالله تو هم از این پوله خیر نبینی!
۶- حیفنون میره عیادت یکی از دوستانش، وقتی میخواد بره به اقوام دوستش که اونجا بودن میگه: این دفعه مثل دفعه قبل نکنید که مریضتون مُرد و منو خبر نکردیدها!
۷- به حیفنون میگن کجای تهران میشینی؟ میگه هر جا خسته شدم.
۸- یه روز حیفنون رو به جرم دزدی میبرن دادگاه، قاضی میگه خجالت بکش! این دفعه چهارمه که میای دادگاه. حیفنون به قاضی میگه شما خجالت بکش که هر روز اینجایی!
۹- حیفنون پشتبومشو آسفالت میکرده، آسفالت اضافه میآد، یه سرعتگیر میذاره!
۱۰- شکارچی دروغگویی برای دوستانش تعریف میکرد که وارد جنگل شدم، یک شیر به من حمله کرد. تفنگم را نشانه رفتم ولی فشنگ توی لوله گیر کرد و شیر نزدیکتر آمد، دوباره نشانه رفتم، باز هم شلیک نکرد، برای بار سوم نشانه رفتم ولی باز هم… خلاصه شیر اومد و منو خورد. دوستانش گفتند ولی تو که هنوز زندهای؟ و شکارچی جواب داد: این هم شد زندگی؟
۱۱- اومدم یه مشت آذوقه مورچهها رو ریختم جلوشون، گفتم ببرید، برید اگه کم بود بازم بیاین. دیدم وایسادن دست نمیزنن! رییسشون زل زد تو چشام گفت: ما نون بازومونو میخوریم، اینا از گلومون پایین نمیره!
۱۲- پدربزرگ رو به نوه: بدو برو قایم شو، امروز از مدرسه فرار کردی معلمت اومده دنبالت. نوه: نه شما باید قایم شی، چون من گفتم شما فوت کردین!
۱۳- یه روز یه خالیبند میرسه به اون یکی میگه: رفتم شکار، هفت تا خرگوش گرفتم، پنج تا آهو و سه تا شیر. اون یکی گفت: فقط همین! گفت: مگه با یه تیر بیشتر از اینم میشه زد؟! اون یکی گفت: اوه، تازه تفنگم داشتی!
۱۴- یکی از فانتزیام اینه که یه پیرمرد پودار تصادف کنه، من برسونمش بیمارستان و نجاتش بدم. اونم با بچههاش مشکل داشته باشه، تمام زندگیشو به نام من بزنه و بمیره. وقتی بچههاش منو پیدا میکنن که پولا رو بگیرن، همهچیزو بندازم جلوشون بگم: بردارید، نامردها اونی که با ارزش بود پدرتون بود!
۱۵- به استاد میگم استاد شما که ۹ دادی، حالا این یه نمره رو هم بده دیگه. یک نگاه عاقل اندر دیوانه کرد، دست گذاشته رو دوشم میگه: برو درس بخون پسرم. استادم نشدیم شخصیت کسی رو خورد کنیم!
۱۶- حیفنون به باباش میگه: پنکه خراب شده، باباش میگه: خوب معلومه پنج نفری زیرش میخوابین، میخوای خراب نشه؟!
۱۷- به یکی میگن با اره برقی ۱۰۰ تا درخت قطع کن، ۹۶ تا قطع میکنه خسته میشه. بهش میگن پاشو روشنش کن ۴ تا دیگه بیشتر نمونده، میگه مگه روشنم میشه؟!
۱۸- به یکی میگن اگه تو دریا کوسه بهت حمله کنه چکار میکنی؟ میگه میرم بالای درخت. میگن: تو دریا که درخت نیست، یارو میگه: مجبورم میفهمی؟ مجبورررررم!
۱۹- طرف میره خواستگاری، از دختره خوشش نمیآد، میگه: ما میریم یه دور میزنیم، برمیگردیم!
۲۰- به حیفنون میگن آرزوت چیه؟ میگه اینکه دکترشم، ماسک به دهنم بزنم از اتاق عمل بیام بیرون بگم متاسفم.
۲۱- یه دیوونه میره پیش دکتر میگه یه کتاب نوشتم به نام صدای پای اسب. دکتر میخونش میبینه ۵۰۰ صفحه نوشته پیتیکو… پیتیکو…!
۲۲- برق خونه حیفنون میره، با قابلمه میره خونه غضنفر برای برق! غضنفر میگه: همین کارا رو میکنی بهت میگن حیفنون دیگه! لااقل ظرف پلاستیکی بیار تا برق نگیرت!
۲۳- نگاهم کرد، پنداشتم دوستم دارد؛ نگاهم کرد، در نگاهش هزاران عشق خواندم؛ نگاهم کرد، دل به او بستم؛ باز نگاهم کرد… و تازه فهمیدم یارو خله فقط نگاه میکنه!
۲۴- زن به شوهر: اگه من ازت جدا شم چی میشه؟ مرد: دیوونه میشم. زن: نمیری دوباره زن بگیری؟ مرد: والا به دیوونه اعتباری نیست!
۲۵- حیفنون میآد تهران تو ترافیک گیر میکنه میگه: ها ماشاا…! به این میگن عروسی!
۲۶- طرف زنش میمیره، توی تشییع جنازه کنار تابوت میگه: لا اله ایولا.
۲۷- حیفنون میره دکتر میگه: آقای دکتر هیچکس منو تحویل نمیگیره. دکتره میگه: نفر بعدی!
۲۸- به بابام میگم میخوام برم سمت گیاهخواری؛ نظرت چیه؟ میگه آفرین پسرم خیلیم خوبه، مگه تو چیت از بز کمتره؟
۲۹- داشتیم با بابام تو خیابون میرفتیم دوستشو دید، بعد از سلام و احوالپرسی دوستش به من اشاره کرد گفت: این پسرتونه؟ بابام یه سری تکون داد گفت: آره دیگه چوب خدا صدا نداره!
۳۰- رفتیم باغوحش، جلوی قفس شیر وایسادیم. دوستم میگه: شیره؟ میگم پ نه پ گربهاس باباش مرده ریش گذاشته!
۳۱- تا حالا به این گردش روزگار توجه کردی؟ سوسک از موش میترسه، موش از گربه، گربه از سگ، سگ از مرد، مرد از زن، زن از سوسک!
۳۲- بدترین شکست عشقی عمرمو کلاس سوم خوردم که فهمیدم جایزهها رو مامانم میخریده میداده به معلما.
۳۳- بیمار: آقای دکتر، متاسفانه من همهچیز را خیلی سریع فراموش میکنم. دکتر: این مساله از کی شروع شد جانم؟ بیمار: کدام مساله آقای دکتر؟!
۳۴- به حیفنون میگن امتحان رانندگی قبول شدی؟ میگه معلوم نیست، ماشینو زدم تو دیوار، سرهنگه رفته تو کما، منتظرم برگرده ببینم قبول شدم یا نه.
۳۵- طرف ظهر از سر کار برگشت خونه، دید خانومش ناهار درست نکرده، از عصبانیت سرشو کوبید به دیوار. یهو یادش اومد مجرده.
۳۶- دختر جوان رو به نامزدش کرد و گفت: عجب دوره و زمونهای شده، مردی به اسم حافظ پیدا شده و همه شعرهایی رو که تو برای من سرودی به نام خودش چاپ کرده!
۳۷- یه شب یه خسیس خواب میبینه به یه فقیر ۱۰۰۰ تومان پول داده. وقتی از خواب بلند میشه میگه: وای عجب کابوسی بود!
۳۸- دیوانهای لب چاه نشسته بود و میگفت: هفت هفت هفت… . شخصی به او رسید و گفت برای چی هفت هفت میگی؟ دیوانه مرد را به چاه انداخت و گفت هشت هشت هشت… !
۳۹- حیفنون پسرش رو بدجوری میزده، ازش پرسیدن: چیکار کرده که میزنیش؟ میگه: اگه میدونستم که میکشتمش!
۴۰- حیفنون با کلید گوشش رو تمیز میکرده؛ گردنش قفل میکنه!
۴۱- به حیفنون میگن: اگه سردت بشه چه کار میکنی؟ میگه: میرم نزدیک بخاری. میگن: اگه خیلی سردت بشه چی؟ میگه: به بخاری میچسبم. میگن: اگه خیلی خیلی خیلی سردت بشه چی؟ میگه: خوب معلومه، بخاری رو روشن میکنم!
۴۲- حیفنون پول میاندازه توی صندوق صدقات بعد سوارش میشه!
۴۳- حیفنون به دوستش میگه: میدونستی آب سه تا جن داره؟ دوستش: نه اسمشون چیه؟ حیفنون: یکی اکسی جن و دو تا هیدرو جن!
۴۴- یه روز یه گنجشک با یه موتوری تصادف میکنه، بیهوش میشه، وقتی به هوش میآد میبینه تو قفسه، میزنه تو سرش و میگه: بیچاره شدم موتوریه مُرد!
۴۵- یه آدم خسیس جوهر خودکارش تموم میشه، ترک تحصیل میکنه!
۴۶- گوسفنده قرص اکس میخوره، میره لب جاده و میگه: کشتارگاه!
۴۷- دکتر برای تست کردن سه تا دیوونه یه سیب میذاره روی میز و میگه: هر کس اسم این میوه رو درست بگه آزادش میکنم. اولی میگه: انگور، دومی میگه: چغندر، سومی میگه: سیب. سومی رو آزادش میکنن، وقتی به محوطه تیمارستان میرسه میگه: سرتون کلاه گذاشتم اون خیار بود!
۴۸- حیفنون میره سیرک میگه میخوام استخدام بشم! میگن چه کارى بلدى؟ میگه بلدم اداى کلاغ رو در بیارم! میگن اونو که ما هم بلدیم: قار قار! بفرما بیرون مزاحم نشو آقا. حیفنون هم پرواز میکنه و میره!
۴۹- به حیفنون میگن چند تا حیوان نام ببر که پرواز کنه. میگه: کبوتر، کلاغ، خر. میگن خر که پرواز نمیکنه. میگه: خره دیگه یه دفعه دیدی پرواز کرد!
۵۰- خیلی سعی کردم مث این فیلما یه کشیده بزنم تو گوش یکی، بعد یهو به خودش بیاد زندگیش عوض شه، منتها هر وقت زدم دو تا خوردم!
۵۱- طرف میره انگلیس راننده تاکسی میشه. ازش میپرسن سختت نیست فرمون سمت راسته؟ میگه نه فقط بعضی وقتا حواسم نیست تف میکنم تو صورت مسافر بغلی!!
۵۲- یه روزایی هست که یهو قصد میکنی اتاقتو مرتب کنی، همه وسایلتو که میریزی بیرون تازه میفهمی چه غلطی کردی!!
۵۳- سه نفر دیر به قطار میرسن، دنبالش میدون، دوتاشون سوار میشن. سومی نمیرسه. شروع میکنه به خندیدن. میگن چرا میخندی؟ میگه: آخه اونا واسه بدرقه من اومده بودن.
۵۴- فالگیر: خانوم فردا شوهرتون میمیره! خانوم: خودم میدونم، اینو فقط بگو گیر پلیس میفتم یا نه؟!
۵۵- پسرا هجده ماه میرن خدمت، اندازه ۱۸ سال خاطره تعریف میکنن! همشونم قهرمان پادگان بودن!!
۵۶- داشتم ماشین رو دندهعقب میآوردم تو حیاط، دوستم اومده فرمون میده: بیا… بیا… بیا… بیا… نیا!! لوله آب شیکست!
۵۷- یه سوال خیلی وقته که ذهنمو درگیر کرده، چرا سایز نیمکتهای مدرسه از اول دبستان تا پیشدانشگاهی تغییر نمیکنه؟ به خدا بچهها رشد میکنن!
۵۸- یکی از سوالاتی که ذهن منو درگیر کرده اینه که این آتشنشانهای محترم چرا همون طبقه اول نمیشینن که وقتی میخوان برن ماموریت مجبور نشن از اون میلهها سُر بخورن بیان پایین؟!
۵۹- مامان من موقعی که خالههام مهمون ما هستن: پاشو دختر. زشته الان مهمونا میان آبروم میره. مامان من موقعی که عمه و بچههاش مهمون ما هستن: پاشو بچه الان یه گله آدم میریزه اینجا!
۶۰- حیفنون باباش آتیش میگیره، میره بیمارستان ملاقات میگه: بخش پدرسوختهها کجاست؟
۶۱- یه خسیسه با برق خونه همسایشون خودکشی میکنه!
۶۲- بابای عروس با لپتاپ اومده میگه: پسر جون، من اهل تحقیقات محلی و اینا نیستم، یوزرنیم و پسورد فیسبوکت رو بزن!
۶۳- دختر خالم پنج سالشه، داشت برنامه کودک میدید، کانالو عوض کردم برگشته بهم میگه آخه قیافه هم نداری یه چیزی بهت بگم!
۶۴- قبل از گرانی پراید، مامور راهنمایی رانندگی: پراید حرکت کن! مگه با تو نیستم؟ بعد از گرانی، همان مامور: راننده محترم پراید منتظر حرکت شما هستیم!
۶۵- اینکه من الان دو ساعته دارم اخبار انگلیسی میبینم به این معنی نیست که من خیلی انگلیسی بلدم، بلکه به این معنیه که کنترل در فاصله ۲ متری منه و دست من حتی یه متر هم نمیشه!
۶۶- اگه یه موقع از جلوی خشکبار فروشی رد شدی و چشمت به پسته افتاد و دلت شکست، ما رو هم دعا کن!
۶۷- بابای طرف مریض میشه، زنگ میزنه آمبولانس بیاد، خانوادگی سوار آمبولانس میشن! تو راه دکتر میپرسه مریض کیه؟ طرف میگه حالش خوب نبود موند خونه!
۶۸- خوشبختی یعنی: دم پنجره بهایستی، همینجوری که داری پسته میشکنی و میخوری، زل بزنی به پرایدت که ندزدنش!
۶۹- یکی از فانتزیام اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم: لطفا حاشیه نرو دکتر! بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم: فقط بگو چند روز دیگه زنده میمونم؟
۷۰- یکی از فانتزیام اینه که از بانک زنگ بزنن بگن شما برنده شدید! منم با لبخندی تلخ بگم حتما خونه برنده شدم، یا ماشین یا شایدم میلیونها پول نقد یا… هیییی! بدید به فقرا…
۷۱- یکی از فانتزیام اینه که ازدواج کنم و وقتی میرم خونه عربده بکشم عیاااااال! بعد زنم خودش بره کمربندو بیاره و بگه: آقا بگیر بزن سیاه و کبودم کن، تو نزنی کی بزنه؟ بعد منم بگم پاشو ضعیفه، شوووما تاج سره مایی…!!
۷۲- زن از شوهرش میپرسه از چیه من خوشت میاد؟ از صورت زیبا یا هیکل متناسبم؟ شوهره یه نگاهی به سر تا پاش میندازه میگه: از اعتماد به نفست!
۷۳- از یه اسب میپرسن چرا هر کس تو رو میبینه سوارت میشه؟ اون اسب جواب نداد، سرشو انداخت پایین و هیچی نگفت! میدونید چرا؟ چون اسبا نمیتونن حرف بزنن! نه واقعا انتظار داشتین اسبها حرف هم بزنن؟ لابد دانشجو هم هستی؟!
۷۴- قبض آب حیف نون زیاد میاد، به بچههاش میگه: فردا که رفتم پرینت آب رو گرفتم معلوم میشه کی هی میره دستشویی و حمام!
۷۵- به حیفنون میگن تو چرا ریش نداری؟ میگه من به مامانم رفتم!
۷۶- اسبه زنگ میزنه سیرک میگه: آقا شما برای سیرکتون اسب نمیخواین؟ طرف میگه هنرت چیه؟ اسبه میگه احمق دارم حرف میزنم!
۷۷- طرف میره یخ بخره پول کم میآره، به یخ دست میزنه میگه از این سردتر نداری؟!
۷۸- حیفنون برای یک جوک سه بار میخنده، بار اول وقتی جوک رو براش تعریف میکنی، بار دوم وقتی جوک رو براش دوباره توضیح میدی، بار سوم وقتی جوک رو فهمید!
۷۹- یه روز یه مرده با عجله میره پیش دکتر و میگه: سلام دکتر! زود بیا، آپاندیس زنم درد گرفته، دکتر میگه: من که یک هفته پیش آپاندیس خانومت رو عمل کردم، مگه میشه یک زن دو تا آپاندیس داشته باشه؟ مرده میگه: نه، ولی یک مرد که میتونه دو تا زن داشته باشه!
۸۰- حیفنون رو میفرستن دنبال نخود سیاه، پیداش میکنه!
۸۱- بچه: مامان! شاهزاده رویاها با اسب سفید یعنی چی؟ مامان: یعنی یه خری مثل بابات!
۸۲- به حیفنون گفتن واسه زلزله بم چه کمکى کردى؟ گفت: متاسفانه من دستم خالی بود، ایشالا زلزله بعدی!
۸۳- معتاده داشته از یه دختره تعریف میکرده: چشاش بیشت! مرام بیشت! تیپش بیشت! دختره برمیگرده میگه: گم شو آشغال! معتاده میگه: انژِباط شِفر!
۸۴- مثه این شوفر اتوبوسا یه فلاسک چای گذاشتم پایین میز کامپیوتر و در حالیکه نگاهم به مانیتوره خم میشم میآرمش بالا. انگار مثلا ماشین داره از جلو میاد!
۸۵- کافیه بنا بزاری یکی رو نبینی و باهاش روبهرو نشی، تو یه کوچه خلوت تو کلکته هندوستان داری بستنی میخوری، از روبهروت درمیاد!!
۸۶- چند سال دیگه بچم ازم میپرسه بابا تو چهجوری با مامان آشنا شدی؟ منم بهش میگم: عزیزم همه چی از یه اَد شروع شد.
۸۷- حیفنون با دوستش داشتن فیلم جنگی نگاه میکردن، آخر فیلم حیفنون جوگیر میشه، سینهخیز میره تلویزیون رو خاموش کنه، برمیگرده میبینه دوستش تیر خورده مُرده!
۸۸- ما تو بچگیمون دکتر بازى مىکردیم، بخدا فقط در حد معاینه بود، امروز یه جایى بودم در اطاقو که باز کردم دیدم دارن عمل جراحى میکنن!
۸۹- رفتم کولرو خاموش کردم، بابام گفت خوشم میآد یواشیواش داری واسه خودت مردی میشی ایولا!
۹۰- حیفنون به رفیقش میگه: من یه تمساح پیدا کردم چیکارش کنم؟ رفیقش میگه ببرش باغوحش. فردا رفقیش میگه بردیش؟ حیفنون میگه: آره، تازه امشب هم میخوام ببرمش سینما.
۹۱- زن با خشونت بسیار زیاد پای تلفن: معلوم هست این موقع شب کجایی توووووو؟!
مرد: سلام خانوم، عزیزم اون جواهرفروشی رو یادته؟! یادته از یه انگشتر برلیان خوشت اومده بود و گفتی من اینو میخوام، اما من اون موقع پول نداشتم، ولی بهت گفتم که حتما این انگشتر یه روز ماله تو میشه عشقم…؟!
زن بسیار مهربان و با ملاطفت: خوب معلومه عزیزمممممم…!
مرد: من تو رستوران بغلیشم دارم با دوستام شام میخورم شبم دیر مییام خونه!!
۹۲- موقع خواب مامانم به بابام گفت اون گوشی منو میدی؟ بابام: گوشیت رو کجا گذاشتی؟ مامانم: بالا سرت! بابام: خوب چرا بالا سر خودت نذاشتی؟ مامانم: آخه میگن امواجش سرطانزاست! یعنی عشقه که میچکه!!
۹۳- به حیفنون میگن: برو خبر مرگ حسن آقا رو به بستگانش بده، ولی یه دفعه نگو که هول کنن! میره دره خونه حسن آقا زنگ میزنه میگه: منزل مرحوم حسن آقا؟!!
۹۴- حیفنون میره طوطی سخنگو بخره، فروشنده بهش یه جغد قالب میکنه. بعد از یه مدت دوستاش بهش میگن: یاد گرفته حرف بزنه یا نه؟ حیفنون میگه: هنوز نه، ولی خیلی توجه میکنه.
۹۵- یکی دکتر میشه، یکی مهندس میشه، منم درس عبرت شدم برا بقیه!
۹۶- ملت از باباهاشون میلیاردی پول به ارث میبرن، ولی ما فقط کچلی رو ارث بردیم.
۹۷- فرق بین مردای قدیم و جدید؛
لحن مردها در قدیم: گستاخی مکن زن! طعام را بیاور.
اما اکنون: عسلم امشب ظرفا نوبت منه یا تو؟!
۹۸- طرف میره خواستگاری واسه پسرش. پدر عروس میگه: آقازاده دانشگاهم میرن؟ طرف میگه: مسافر گیرش بیاد چرا که نه!
۹۹- یکی یه انگلیسیه همو میبینه بهش میگه اسمت چیه؟ انگلیسیه میگه: باند هستم، جیمز باند. شما اسمت چیه؟ اونم میگه: مت هستم، حش مت.
۱۰۰- دیروز رفتم آزمایش دادم، پولش شده ۳۲۰ هزار تومن، به بابام که گفتم میگه فقط اگه تو چیزیت نباشه من میدونم و تو!
۱۰۱- ﺑﻪ بابام میگم ﺍﮔﻪ ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﭼﯿﮑﺎﺭ میکنی؟! میگه ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭ ﺻﺪﺍ ﺗﻮ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺧﺎﮐﺖ میکنم ﯾﺎﺭﺍﻧﺖ ﻗﻄﻊ ﻧﺸﻪ!
۱۰۲- تلفن شوهر به زن: نترس… من از پلههای اداره افتادم و خانوم جهانپور منو که بیهوش بودم رسوند به بیمارستان! احتمال خونریزی مغزی هست و پای چپ و دنده راستم هم شکسته! زن: خانوم جهانپور کیه؟!!
۱۰۳- کامپیوترم به درجهای از کندی رسیده که وقتی دابل کلیک میکنم رو مای کامپیوتر بعد ۵ دقیقه پیغام میده: داداش کجا رو کلیک کرده بودی؟!
۱۰۴- واکنش آقایون در برابر آرایش خانوماشون:
موقع خرید: مگه داری میری مهمونی؟
موقع مهمونی: مگه داری میری عروسی؟
موقع عروسی: مگه تو عروسی؟!
۱۰۵- گرگه میره دم خونه شنگول منگول در میزنه، یه دفعه خرسه گریهکنون مییاد بیرون میگه: بابا تو ما رو کشتی، الان اینا ۲۰ ساله از اینجا رفتن! ولمون کن دیگه!
۱۰۶- ﻣﻮﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ ﭘﺴﺮﻩ ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺭﮔﺸﻮ ﺯﺩﻩ، ﺑﻌﺪ ﺗﻮ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﻪ ﭘﺮﺳﺘﺎﺭ ﺷﺪﻩ!
۱۰۷- طرف پدرش تو بستر مرگ بوده، میگه بیا بشین کنارم کارِت دارم. بعد یه چوب میده دست پسرش. پسره هم که میخواسته ذکاوتش رو نشون بده قبل از حرف زدن پدرش چوب رو میشکنه. پدره سکته میکنه، درجا میمیره. مادرش میگه خاک بر سرت! این ساز نی از هفت نسل قبل دست به دست به پدرت رسیده بود!
۱۰۸- زن: عزیزم! یادته روز خواستگاری وقتی ازت پرسیدم چرا میخوای با من ازدواج کنی، چی گفتی؟
شوهر: آره، خوب یادمه، گفتم: میخوام یک نفر را در زندگی خوشبخت کنم.
زن: خوب، پس چی شد؟
شوهر: خوب، خوشبخت کردم دیگه…
زن: کیو خوشبخت کردی؟
شوهر: همون بیچارهای رو که ممکن بود با تو ازدواج کنه!
۱۰۹- ایرانیه و خارجیه ﺑﺎ ﻫﻢ میرن ﺩﺍﺧﻞ ﯾﻪ شیرﯾﻨﯽﻓﺮﻭﺷﯽ. خارجیه میبینه هیچکس ﺣﻮﺍﺳﺶ نیست، ﺳﻪ ﺗﺎ شیرﯾﻨﯽ میذﺍﺭﻩ ﺗﻮی جیبش ﻭ میآد بیرﻭﻥ. بعد ﺑﻪ ایرانیه میگه: ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻦ، ﺍﻳﻨﻪ حیله ما! ایرانیه میگه: ﭘﺲ ﺑﺮﻳﻢ من هم ﻳﻪ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﺯ ﻫﻨﺮ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ایران ﺭﻭ ﻧﺸﻮﻧﺖ ﺑﺪهم! ﺑﺮمیگرﺩﻥ داخل شیرﯾﻨﯽﻓﺮﻭﺷﯽ. ایرانیه به ﺷﯿﺮﯾﻨﯽﻓﺮﻭش میگه ﺳﻪ ﺗﺎ شیرﯾﻨﯽ ﺑﺪﻩ میخوﺍﻡ برات ﺟﺎﺩﻭگری ﻛﻨﻢ! شیرﯾﻨﯽﻓﺮﻭش ﻫﻢ سه تا شیرینی بهش میده و ایرانیه هر سه تا رو میخوره. شیرﯾﻨﯽﻓﺮﻭش میگه: ﭘﺲ ﻛﻮ ﺟﺎﺩﻭﺵ؟ ایرانیه میگه ﺗﻮ جیب خارجیه ﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻦ، صحیح ﻭ ﺳﺎﻟﻢ پیدﺍشون میکنی!
۱۱۰- ﺍﺯ یه آدم بیحال ﺁﺩﺭﺱ ﯾﻪ ﺟﺎﯼ ﺩﻭﺭ رو میپرﺳﻦ، میگه: حالا نمیشه ﻧﺮﯼ؟!
۱۱۱- حیفنون سرشو میکنه تو بهشت میگه: آب داغ میخواین؟! میگن: نه. میگه: باشه، پس من یه دونه موز برداشتم!
۱۱۲- پیرزنه دید عزراییل داره میاد، از ترس رفت تو مهد کودک نشست پیش بچهها و شروع کرد به پفک خوردن! عزراییل نشست پیشش گفت چکار میکنی؟ پیرزنه با صدای بچگانه گفت: قاقا میخورم! عزراییل گفت پس بخور که میخوایم بریم دَدَر!
۱۱۳- میگویند ﺷﯿﺸﻪﻫﺎ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ… ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﻭﯼ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﺨﺎﺭ ﮔﺮﻓﺘﻪﺍﯼ ﻧﻮﺷﺘﻢ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﺮﯾﺴﺖ؛ ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻡ ﻧﻮﺷﺘﻢ: ﺩﻭﺳﺘﺖ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺑﺎﺯﻡ ﮔﺮﯾﺴﺖ! ﯾﻪ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻮﺷﺘﻢ: ﺳﻼﻡ ﺧﻮﺑﯽ ﺷﯿﺸﻪ قربونت بشم؟! ﺑﺎﺯ ﮔﺮﯾﺴﺖ، ﻓﮏ ﮐﻨﻢ ﻗﺎﻃﯽ ﺩﺍﺭﻩ!!
۱۱۴- هیچچیز رو چشمبسته نپذیرید! حتی سخنان بزرگان را، مثلا: «سحرخیز باش تا کامروا شوی» دروغه باور نکنین. دور و بر ما، سحرخیزها یا نانوا شدن یا کلهپز!
۱۱۵- به پستهها بگید اگه چیز خندهداری هست بگن گردوها هم بخندن!
۱۱۶- فکرشو بکن، یکی از دغدغههای زندگی دخترا رنگ ناخوناشونه! اونوقت من میخوام برم بیرون فقط چک میکنم یهوقت خشتکم پاره نباشه !!
۱۱۷- این استادایی رو که میگن من ننداختمت خودت افتادی رو باید بگیری بکشیشون بعد بگی من نکشتمت خودت مُردی!
۱۱۸- مورد داشتیم دختره وسط رانندگی یادش میره دنده چنده، بعد ماشینو نگه میداره از اول شروع میکنه!
۱۱۹- دکتر از اتاق عمل میآد بیرون، همراهان مریض ازش میپرسن عمل چطور بود؟ دکتره میگه: مگه برای کالبدشکافی نفرستاده بودینش؟!
۱۲۰- چند نفر یه ماشین میخرن میرن مسافرکشی اما ورشکست میشن! میدونی چرا؟ چون پنج نفری سوار ماشین میشدن و میرفتن مسافرکشی!
۱۲۱- طرف پدر و مادرِ زنش فوت میکنن، میخواد دلداریش بده به زنش میگه: بی پدر و مادر من کیه؟!
۱۲۲- یه اخلاق خوبی که پشهها دارن تکخوریه! شما فکر کن اگه پشهها هم مثل مورچهها رفیقباز بودن یه سوژه که پیدا میکردن ۸۰۰ تا از رفیقهاشون رو میکشوندن اونجا!
۱۲۳- پدربزرگم فوت کرده تو قبرستونیم، دوستم زنگ زده میگه کجایی؟ میگم بهشت زهرا! میگه واسه چی؟ میگم واسه پدر بزرگم. میگه اِ؟ فوت کرده؟ میگم پَـ نَ پَـ تمرینی اومدیم مانور!
۱۲۴- مرغ و از فریزر در آوردم دوستم میگه میخوای غذا درست کنی؟ میگم پـَ نَ پـَ خانوادش اومدن از سردخونه میخوان ببرن خاکش کنن!
۱۲۵- این که میگن آدم تو محدودیتها پیشرفت میکنه واقعا راست میگن، مثلا خود من ۱۰ دقیقه نتم قطع شد، تو همین محدودیت تونستم نت همسایه رو هک کنم!
۱۲۶- دلهرهآورترین و ترسناکترین آهنگ تاریخ موسیقی ایران: باز آمد بوی ماه مدرسه، بوی بازیهای راه مدرسه!!
۱۲۷- لپتاپم رو بردم نمایندگیش میگم ضربه خورده کار نمیکنه، نمایندگی برگشته میگه ضربه فیزیکی؟! گفتم نه، بیمحلی کردم یکم، ضربه روحی خورده!!
۱۲۸- اگه بچهها لیوان بشکنن: ای دست و پا چلفتی، اگه مامانها بشکنن: قضا بلا بود، اگه باباها بشکنن: این لیوان اینجا چیکار میکنه؟!!
۱۲۹- رفیقم الان زنگ زد پایهای بریم بدویم؟ بهش میگم من روزنامه ورزشی میخونم نفسم بند میاد، بیام بدوم؟!
۱۳۰- یک شباهت اساسی بین مهندسهای کامپیوتر و دکترها هست و اونم اینه که از هر چی سر در نمیارن میگن ویروسه!
۱۳۱- ﭘﺪﺭﯼ ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ ﻋﻤﺮ ﭘﺴﺮﺍﻧﺶ ﺭﺍ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺗﻨﻬﺎ ﻳﮏ ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﻻ ﺑﯿﺎﻭﺭﯾﺪ. ﺁﻳﺎ ﻳﮏ ﺩﺳﺖ ﺻﺪﺍ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺑﺸﮑﻦ ﺯﺩند… ﭘﺪﺭ ﺿﺎﻳﻊ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺮﺩ!
۱۳۲- طرف تو مترو داشت جوراب زنونه میفروخت، بهم گفت: یه دونه بخر، گفتم: من مجردم، زن ندارم! گفت: بخر بکش رو سرت برو دزدی!
۱۳۳- دو تا خانوم توی اتوبوس برای یه صندلی خالی دعواشون شد، راننده گفت اونی که مسنتره بشینه روی صندلی، هر دو تا خانوم به هم نگاه کردن و صندلی خالی موند!
۱۳۴- یکی میگفت: باید از کنار مشکلات با سرعت عبور کنی و بگی: “میگ میگ”. اما نمیدونست مشکلات نشستن رومون میگن: “انگوری انگوری”!
۱۳۵- ﭘﺴﺮک ﺗﻮی ﺗﺎﮐﺴﯽ ﯾﮏ ﺷﮑﻼت درآورد و ﺧﻮرد و ﺑﻌﺪ ﯾﮑﯽ دﯾﮕﻪ و ﭘﺸﺖ ﺑﻨﺪش ﯾﮑﯽ دﯾﮕﻪ. ﻣﺮدی ﮐﻪ ﮐﻨﺎرش ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮد ﮔﻔﺖ: اﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺷﮑﻼت ﺑﺮای دﻧﺪوﻧﺎت ﻣﻀﺮه. ﭘﺴﺮک ﺟﻮاب داد: ﺑﺎﺑﺎﺑﺰرﮔﻢ ۱۳۵ ﺳﺎل ﻋﻤﺮ ﮐﺮد. ﻣﺮد ﮔﻔﺖ: ﺑﺎ ﺧﻮردن ﺷﮑﻼت؟ پسرک ﮔﻔﺖ: ﻧﻪ، ﺑﺎﺑﺎﺑﺰرﮔﻢ ﻓﻘﻂ ﺳﺮش ﺗﻮ ﮐﺎر ﺧﻮدش ﺑﻮد ﻧﻪ دﯾﮕﺮان!
۱۳۶- وقتی سرتون درد میگیره با نوک انگشت دو طرف شقیقههاتونو بمالید؛ شاید خوب نشید ولی کلا کلاس داره، تو فیلما پولدارا سردرد که میگیرن اینکارو میکنن!
۱۳۷- امسال نمایشگاه کتاب نرفتم. خودم تو خونه سیبزمینی سرخ کردم خوردم!
۱۳۸- یارو نه درس خونده، نه شغلی داره، نه ماشینی… خلاصه هیچی نداره؛ ازش میپرسی ازدواج کردی؟ با اعتمادبهنفس میگه: هنوز دم به تله ندادم! لامصب تو خودت تلهای!
۱۳۹- چنگیز خان مغول و هیتلر دوتاشون با هم به اندازه پراید آدم نکشتن!
۱۴۰- به دادشم گفتم لپتاپمو بده. دو متر کلا از هم فاصله داشتیم. دیدیم نه میتونه پرت کنه، نه میتونه سُر بده. آخرش گذاشتش روی یه پتو گفت بکش از اونور!
۱۴۱- پشه نشسته بود اومدم بزنمش فرار کرد، حتما قیافه من یادش مونده شب بیچارم میکنه!
۱۴۲- یادتونه هر معلمی که میاومد میگفت شما بدترین کلاسی بودین که تا حالا داشتم؟
۱۴۳- تنها فایدهای که گرفتن مدرک مهندسی واسه آدم داره اینه که تو فوتبال با دوستا همه داد میزنن: مهندس پاس!
۱۴۴- من هر وقت حوصلهام سر میره یه اساماس به یه شماره اتفاقی میدم با این مضمون: جنازه رو قایم کردم، حالا چیکار کنم؟
۱۴۵- قهرمان بچگیای ما بروسلی بود این شدیم؛ جدیدا با امثال جاستین بیبر به کجا میرسن؟!
۱۴۶- یارو عکسشو رو پاکت سیگار بندازن همه سیگارو ترک میکنن، اونوقت تو پروفایلش نوشته: به من وابسته نشو من موندنی نیستم!
۱۴۷- این حقوق بشر که میگن رو پس کی میریزن به حسابمون؟!
۱۴۸- بابام بهم پول داده برم خرید، میگم تو که پول میدی، یه کم بیشتر بده زیاد اومد برمیگردونم، من بچهاتم! میگه: تو دنیای منی اما، به دنیا اعتمادی نیست!
۱۴۹- یه روز به لقمان گفتن «ادب از که آموختی؟» سرش رو به علامت تاسف تکون داد و گفت: خسته نمیشین از این مسخرهبازیا؟!
۱۵۰- پلیس جلو یه ماشین رو میگیره و میگه: چون از صبح اولین کسی هستی که کمربند ایمنی بستی، برنده ۱۰۰ هزار تومن پول شدی. حالا میخوای باهاش چیکار کنی؟ مرد میگه: میرم گواهینامه میگیرم. زنش سریع میگه: جناب سروان این وقتی اکس میزنه پرتوپلا میگه. بچشون از اون پشت میگه: بابا نگفتم با ماشین دزدی قاچاق نکنیم؟ یه صدا از صندوق عقب میاد: از مرز رد شدیم یا نه؟!
۱۵۱- هر دفعه که سوار مترو میشم، میفهمم که چرا وقتی بچه بودیم اینقدر صندلیبازی میکردیم!
۱۵۲- من همه کتابامو دو دور کامل خوندم، تو چطور؟ (ستاد ایجاد وحشت میان دانشجویان در فصل امتحانات)
۱۵۳- اگر تو آمریکا هم قوانین نامگذاری شرکتها مثل اینجا بود، اسم شرکت اپل میشد: سیب پردازان سیستمگستر غرب!
۱۵۴- از آزادی سوار تاکسی شدم تا صادقیه میگم چقدر شد؟ راننده میگه ۵۰۰۰ تومن. میگم همش دو قدم راهه ۵۰۰۰ تومن؟! میگه اینطوری قدم برداری شلوارت پاره میشه!
۱۵۵- کشیدن ترمزدستی قبل از دعوا تو خیابون، قدرتی به آدم میده که فنون معبد شائولین در چین یه همچین قدرتی رو نمیده!
۱۵۶- ﺭﻭﺯی ﺟﻮانی اﺯ اندیشمندی ﭘﺮﺳﻴﺪ: ﭼﺮا اﻧﺴﺎنها اینقدﺭ ﺑﺮای ﭘﻮﻝ، ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭا میﺁﺯاﺭﻧﺪ و ﺑﻪ ﻫﻢ ﺑﺪی میکنند؟ اندیشمند ﻗﻮطی ﻛﺒﺮیتی اﺯ ﺟﻴﺐ ﺩﺭآﻭﺭﺩ، ﺳﻪ چوب ﻛﺒﺮﻳﺖ ﺭا در دست ﮔﺮفت… اما سریعا ﺩﻭ چوب کبریت ﺭا ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺭ ﻗﻮطی ﻧﻬﺎﺩ. ﺁﻥ یک عدد چوب کبریت باقیمانده ﺭا ﻧﺼﻒ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻧﺼﻔﻪ ﻛﻪ ﻧﻮک ﺗﻴﺰی ﺩاﺷﺖ ﻻی ﺩﻧﺪاﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﺗﻤﻴﺰ ﻛﺮﺩ و ﮔﻔﺖ: نمیدانم!!
۱۵۷- مورد داشتیم دختره رفته پمپبنزین، یارو بهش گفته آزاد یا دولتی؟ دختره گفته پیامنورم!! دو نفر سکته کردن، یه نفر غش کرده، دولتم سهمیه بنزین جایگاه رو قطع کرده!
۱۵۸- مرد در حال جان دادن بود که به همسرش گفت: باید چیزی را به تو بگویم. زن: لازم نیست. مرد: اما اگر نگویم نمیتوانم آسوده بمیرم و عذاب وجدان رهایم نخواهد کرد. زن: باشه بگو. مرد: من زن دوم دارم. زن با خونسردی: میدونم همین امروز فهمیدم… حالا آروم باش تا مرگ موش کارشو بکنه…!
۱۵۹- ﺳﺮ ﮐﻼﺱ ﺑﻪ ﺑﭽﻪﻫﺎ گفتم ﺍﻧﺸﺎ ﺑﻨﻮﯾﺴﯿﺪ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ: “ﺍﮔﺮ ﻣﺪﯾﺮﻋﺎﻣﻞ ﺑﻮﺩﯾﺪ ﭼﻪ ﻣﯽﮐﺮﺩﯾﺪ؟” ﻫﻤﻪ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﻮﺷﺘﻦ، ﺑﻪ ﺟﺰ یکنفر ﮐﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ بود ﻭ ﺩﺍشت ﺍﺯ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ میکرد. ازش پرسیدم: ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﻫﯿﭽﯽ ﻧﻤﯽﻧﻮﯾﺴﯽ؟ گفت:ﻣﻨﺘﻈﺮﻡ ﺗﺎ منشی بیاد تایپ کنه.
۱۶۰- بچه خواهرم ۸ سالشه ۵۰۰ هزار تومن دادن به مربی استخرش تا بهش شنا یاد بده! اونوقت من بچه بودم داییم منو هول داد تو استخر گفت: سعی کن زنده بمونی!
۱۶۱- پراید تنها درصورتی ۷۵ میلیون میارزه که توی داشبوردش ۷۰ میلیون پول نقد باشه.
۱۶۲- صاحبخونه سر شبی زنگ زده میگه: باید سیصد بزاری روش. میگم : آخه تو این اوضاع کرونایی پولم کجا بود؟ میگه: موقع قرارداد گفتی یک نفر آدمی، شب به شب میآی خونه. آدم نبودی که هیچ! یک ماهه که بابت قرنطینه، هر روز صبح تا شب تو خونهای.
۱۶۳- حیفنون داشت از کیوسک عابر بانک میاومد بیرون. ملت میپرسن: سالمه؟ جواب میده: آره فقط خیلی خارجیه. نه شیلنگ داره نه آفتابه!
۱۶۴- به طرف زنگ زدم میگم پولم رو بده. میگه کرونا گرفتم تو بیمارستان قرنطینه شدم. میگم پس این آهنگ دامبولی دیمبو چیه تو پسزمینه؟ میگه اینها کادر زحمتکش درمانی هستن دارن بهم روحیه میدن!
۱۶۵- به حیفنون میگن مهمترین آرزوت چیه؟ میگه: ای کاش میشد زنها رو هم مثل اسکناس درشت خُرد کرد. مثلا زن شصت ساله میدادی، سه تا بیست ساله میگرفتی!
۱۶۶- آپارتمان بغلی ما، همیشه صحنه درگیری بیرحمانه زن و شوهر همسایه بود. ولی در ایام قرنطینه هیچ صدایی ازشون در نمیاومد. آخه خانمه متخصص بیهوشی بود، در ایام کرونا کار در منزل میکرد.
۱۶۷- به زنم گفتم سمعک بخر، بشنوی من چی میگم. اینقدر هوار نکشم. میگه سمعک پنج میلیون تومنه. اگه اراجیفت به اندازه پنج میلیون میارزه، سمعک بخرم!
۱۶۸- شامپوی مخصوص خانمها : مخصوص موهای حساس، تیره و خشک
شامپوی مخصوص آقایون: مناسب جهت شستن سر، بدن، ظروف و کارواش
۱۶۹- پیرزن به پارچهفروش: آقا شما گفتین این پارچه چادری تا آخر عمر برام کار میکنه. الان یکسال گذشته، شده پاره و پوره! پارچهفروش: والا مادر جان شرمنده. من فکر میکردم شما فقط یکسال دیگه زنده میمونید!
۱۷۰- اولی: آقا از این خارجیا متعجبم. دو تا معمار درست حسابی ندارن. دومی: چطور؟ اولی: بابا همین سقف اوپک. تا حالا ده بار شکسته ریخته پایین!
۱۷۱- رفتم کافیشاپ میلکشیک موز سفارش دادم. وقتی آورد دیدم شباهتی به موز نداره. به گارسونه میگم: آقا چرا این شبیه موز نیست؟ میگه: مگه شما ریش بزی میذاری، شبیه بز میشی؟
۱۷۲- دیروز مغازه سر کوچمون آتیش گرفته بود. دو تا خانم هم میان شعلهها گرفتار شده بودن و کسی به دادشون نمیرسید. زدم تو آتیش که نجاتشون بدم. مامور آتشنشانی ناگهان دستم رو گرفت و گفت: فردین بازی درنیار! اون دوتا مانکن هستن!
۱۷۳- اولی: از عسل شیرینتر چیزی سراغ داری؟ دومی: خوب معلومه. ترشی مفت!
۱۷۴- از یه مار میپرسن نظرت راجع به عشق و عاشقی چیه؟ میگه پدر عشق و عاشقی بسوزه… من یکسال به پای دختر همسایه نشستم بعد فهمیدم شلنگ بوده.
۱۷۵- روباهی به زاغی گفت: چه دمی، چه سری، عجب پایی! زاغ عصبانی شد و گفت: بیتربیت! خجالت بکش. اون موقع من کلاس اول بودم، حالا شوهر دارم.
۱۷۶- طرف داشته با خره فوتبال بازی میکرده. بهش میگن چرا با خر بازی میکنی؟ میگه همچینم خر نیست. ۳ به ۱ جلوئه!
۱۷۷- حیفنون و دوستش رو بردن جهنم، فرداش با لباس سیاه و کثیف برگشتن، پرسیدن چرا اینطوری شدید؟ گفتن: خداوکیلی کار دو نفر نبود… ولی خاموشش کردیم.
۱۷۸- به شكمم دست كشيدم گفتم: راحتيا، من كار میكنم تو میخوری. اونم بهم گفت: ناراحتی؟ میخوای من كار كنم تو بخوری؟ از من میشنويد با شكمتون دهن به دهن نشيد.
۱۷۹- کلا سیستم مردا اینجوریه که یا پول دارن قیافه ندارن، یا قیافه دارن پول ندارن، یا قیافه و پول دارن اخلاق ندارن، یا اخلاق دارن پول و قیافه ندارن، یا اینکه همه چی دارن قصد ازدواج ندارن، یا هیچی ندارن فقط قصد ازدواج دارن.
۱۸۰- دیوار دستشویی عمومی پر از جملات بزرگانه، اما تاثیرگذارترین جمله که من تو دستشویی دیدم تو پادگان بود، نوشته بودن: عجله نکن جزو خدمتت حساب میشه.
۱۸۱- حیفنون گربهشو میزاره تو گونی میبره بیابون ولش میکنه. عصر زنش زنگ میزنه میگه: گربه دوباره برگشته! حیفنون میگه: بپرس از کجا اومده، من گم شدم!
۱۸۲- طرف به نامزدش میگه: عصر میام در خونتون، دو تا بوق میزنم بیا پایین تا بریم. نامزدش خوشحال میشه میگه: ماشین خریدی؟ طرف میگه: نه، بوق خریدم.
۱۸۳- طرف رفيقش فوت میشه نمیدونه چطور خبرو به زن رفيقش بگه. بهش میگه: شوهرت رفته يه زن ديگه گرفته! زن رفيقش: الهي جنازشو بيارن خونه! طرف: بچهها جنازه رو بياريد!
۱۸۴- زن: یه سوال ازت بپرسم قسم بخور راستشو میگی. مرد: به خدا راستشو میگم. زن: اگه یه روز یه گرگ به من و مادرم حمله کنه به کدوممون کمک میکنی؟ مرد: به گرگه. خدابیامرز زیادی صادق بود!
۱۸۵- ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻫﺮه ﻋﺮﻭسش ﺭﻭ میآره ﺧﻮﻧﺶ و میگه: ﺍﺯ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎﯾﺪ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻭ ﭘﺪﺭﺷﻮﻫﺮﺕ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ ﮐﻨﯽ. ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺩﻫﺎﺗﯽ! ﻋﺮﻭسه ﻫﻢ میگه: اتفاقا روستا ﮐﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﺯ ۲۰ ﺗﺎ ﮔﺎﻭ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭﯼ میکرﺩﻡ، ﺷﻤﺎ ﮐﻪ فقط دوتایین!
۱۸۷- از حیفنون میپرسن چی شد زنت از خونه پرتت کرد بیرون؟! میگه: هیچی… از سفر که برگشتم گرفتمش بغلم، بوسیدمش، بعد گفتم به خدا هیشکی زن خود آدم نمیشه.
۱۸۸- از شرکت برق پیام دادن به علت شیوع کرونا مامورامون نمیتونن بیان. شماره کنتورو بردارین خودتون اعلام کنین. جواب دادم سیستما قطعه، برید شنبه بیاید.
۱۸۹- میدونی فرق پراید و پورشه چیه؟ تو پراید عزراییل میشینه کنارت برات غزل خداحافظی میخونه، تو پورشه حوری میشینه کنارت برات غزل عاشقونه میخونه.
۱۹۰- پیرمرده تو مترو گفت: من اگه خوابیدم صادقیه بیدارم کن. گفتم باشه. ایستگاه بعد پیاده شدم… ایشالا وقتی رسید کرج میفهمه که نباید به هیشکی اعتماد کنه.
۱۹۱- حكمتيه سه ساعت منتظر تماس يه نفر میمونى، تا ميرى دسشويى زنگ میزنه؟
۱۹۲- یادش بخیر قبلا تو مدرسه به کناریمون میگفتیم چیزی میفهمی؟ میگفت نه، بعد دوتامون ذوق مرگ میشدیم.
۱۹۳- قبلا واسه اینکه یه چیزی یادم نره رو دستم ضربدر میکشیدم، الان ضربدرو کشیدم یادم نمیاد واسه چی کشیدم!
۱۹۴- تنها كسی كه ديدم انتگرال به دردش خورد دوستم بود كه سر جلسه امتحان به يكی از پسرا رسوند، الان بچهشون دو سالشه.
۱۹۵- پولدارا واسه تنوع گوشیشونو عوض میکنن، بیپولا قاب گوشیشونو، منم تم گوشیمو.
۱۹۶- بچه که بودم آرزوم این بود که یه بوق دوچرخه خارجی بخرم. قسمت شیپورش شیشهای بود و اون حبابش خیلی خوشرنگ بود. هر روز پشت ویترین بهش خیره میشدم. گفتم بزرگ بشم حتما یکی ازش میخرم. بزرگ شدم فهمیدم اون شیردوش دوران حاملگیه.
۱۹۷- یه بار اومدم پول پاره به راننده تاکسی بدم، اینقدر استرس داشتم كه گفتم ببخشید آقا من همینجا پاره میشم.
۱۹۸- یارو داشته تو بیابون از گشنگی میمرده، بهش ساقه طلایی میدن از تشنگی میمیره.
۱۹۹- یه بار تو دعوا از کوره در رفتم، دیدم تعدادشون خیلی زیاده، سریع برگشتم تو کوره.
۲۰۰- زنگ زدم پشتیبان اینترنت، گفتم چیکار کنم سرعت اینترنتم خوب شه، گفت از ایران برو.
۲۰۱- یه بارم بابام پرسید چجوری میتونم یکیو تو تلگرام بلاک کنم، يادش كه دادم ده دقیقه بعد دیدم بلاکم کرده.
۲۰۲- ولی منطقیش این بود بین شانس و پول و قیافه حداقل یکیش رو داشته باشم.
۲۰۳- سال ۸۹ ترم ۴ از دانشگاه اخراج شدم! اعتراف میکنم الان که دوازده سال از اون اتفاق میگذره، مثل سگ پشیمونم، کاش همون دو سالم نخونده بودم.
۲۰۴- یه بارم رفتم میوهفروشی انگور بگیرم، از فروشنده پرسیدم «انگورهاتون شیریناَن؟» گفت «اگه خرس تو خونه داری نبَر، چون اینها رو بخوره دیگه لب به عسل نمیزنه.» هنوزم یاد سطح طنزش میفتم میخندم.
۲۰۵- پول شاید شادی نیاره، ولی من ترجیح میدم تو لامبورگینی گریه کنم تا تو اتوبوس.
نکته ۱: این پست بهصورت مداوم در حال بهروزرسانی میباشد. جهت بازدیدهای بعدی لطفا آدرس صفحه را در مرورگرتان ذخیره کنید.
نکته ۲: اگر شما هم لطیفۀ جالبی در ذهن دارید، آن را در قسمت نظرات این پست برایمان بنویسید تا منتشر شود.