✍️ سالار عبدی
ضربالمثلها در زبان ما ریشهای عمیق و محکم دارند و بیشک از همان ابتدای پیدایش زبان ساخته و پرداخته شدهاند. احمد ابریشمی در کتاب خود با نام “فرهنگ نوین برگزیده مثلهای فارسی” مثلها را در هشت طبقه تقسیمبندی کرده است و برای هر یک ویژگیها و تعاریف خاصی برشمرده است، اما آن چه در صدد گفتنش هستم این که مثلها قدرت بسیار بالایی در بیان مفاهیم و واقعیتها دارند و گاه یک مثل کوتاه آنچنان ساختی محکم و استوار دارد که میتواند انسان صاحبدل و درد شناس را مدتها غرق در اندیشه و تفکر سازد!
چه، پدران و مادران ما با این مثلها زیستهاند و آن را با گوشت و خون خود عجین نموده و به نسلهای بعدی منتقل کردهاند و اگر دردی و خردی در مثلی نهفته است، همان درد و رنج و اندیشهای است که از سینه پدران و مادران این سرزمین به دل مثل راه یافته است!
تعداد قابل توجهی از این امثال، آنچنان مفهوم، مضمون و ساختار گیرایی دارند که گویی بحری را در کوزهای جای دادهاند و اول و آخر هر گفتنی و شنیدنی را در بطن خود پروریدهاند؛ طوری که نه میتوان بهتر از آن در آن مورد خاص حرفی گفت و نه نوشت!
بهعقیده راقم این سطور، دلیل عمده این حقیقت این است که این مثلها، غالب حرف میان تهی و پوچی نبوده است که از دهان موعظهگری که شاید خود در نهان، سر و سری غیر از آنچه میگوید داشته باشد و عالم بیعملی که “دو صد گفته چون نیم کردار نیست” را فرا یاد بیاورد.
آری این امثال، اغلب حرف توخالی و مفت نیستند. اینها انعکاس و تبلور قرنها زیستن معتقدانه است. زیستنی از جنس اشک، ناله، فریاد، آه، فغان و شاید گاهگاهی شادی، خنده، نشاط، عشق، شوریدگی، مستانگی، حیرانی و…
اینچنین است که اینچنین به دل زخمه میزند و آدمی را غرق در تفکر و اندیشه میسازد. حتی کلام شعرای بزرگ ادبیات کلاسیک ما، آنجا که از دل صاحب درد نکتهبینش، موشکافانه برخاستهاند، مثل ساری و جاری شدهاند و در افواه و گویشهای مردم قرون متمادی جای خوش نمودهاند. بهعنوان مثال به این مثل “دود از کنده بلند میشود” دل بدهید. این چهار کلمه کوتاه، مفید و مختصر چه اندازه حرف، معنا و حقیقت در خود جای داده است؟! آیا نمیشود در مورد آن دهها ورق نوشت و ساعتها صحبت کرد؟! در مورد همین چهار کلمه! و قس علی هذا…
ویژگی بارز دیگر مثل، شاید این باشد که جملگی استفادهکنندگان و شنوندگانش با اندکی اختلاف در موردش اتفاق نظر دارند و امروزه هم هر انسان متوسط الحالی با شنیدنش با آن به مخالفت برنمیخیزد و حس میکند باید به این گفته دل داد و گوش نیز! و با گواه قرار دادن دل و جان و اندیشه، بر صحت آن صحه میگذارد و حداقل دقایقی کوتاه غرق در فکر میشود.
مشخصه دیگر مثلها، روانی لفظ و روشنی معنا و لطافت ترکیبی آن تواند بود. به طرز شگفتآوری بیشتر امثال قدرتمند پارسی از خاصیت سهل و ممتنعی نیز برخوردارند، یعنی علاوهبر اینکه شاید داستانی و حکایهای در پشت سر خود پنهان کرده باشند میتوانند در حالات و موقعیتهای نوظهور با تطبیق و هماهنگی در ساختار و فرم تازه تاسیساش، بهترین کانسپت و معنا را از خود بروز دهند. این حالت در کلام شعرا و نویسندگان امروز نیز همین خاصیت خود را حفظ و ضبط کرده است. بهعنوان مثال، شاید خیلی از زیستندگان امروز ما حتی نام مهرداد اوستا را نیز نشنیدهاند اما بارها در کلامشان از بیت معروفش که مثل معروف این سالها نیز هست استفاده کرده باشند:
“از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بیدرد!، ندانی که چه دردیست!”
همچنین بزرگان علم و دانایی ملل مختلف نیز تعاریف و توصیفات بسیار زیبا و ارزندهای در مورد مثل دارند که به چند مورد از آنها بسنده میکنم. لرد جان راسل (۱۸۷۸ – ۱۷۹۲)، مثل را حاصل نکتهسنجی فردی نکتهسنج میداند که با استفاده از خرد و دانش ذاتی خود آن را بهوجود آورده است یا بهمن یار، مثل را جملهای مختصر و مشتمل بر نوشته یا مضمونی حکیمانه میداند که بهواسطه الفاظ روان و معانی روشن و صریح بین عامه مشهور شده است.
در هر صورت من، مثل را حاصل تجارب و اندوخته زندگیهای واقعی بشری میدانم که در قالب کوچک و محدود خود، دریایی از اندیشه، تامل، درد، رنج، زیرکی و… نهفته است.
در ادامه این نوشتار در چند نوبت بهصورت موضوعی به موتیفی خاص که در ضربالمثلهای ما نمود و نمادی پررنگ یافته است اشاره خواهم کرد. طبیعی است که این کار بنده تنها میتواند مشتی باشد نمونه خروار عظیم و تنومند ادبیات غنی کلاسیک پارسی و قطرهای از این دریای جوشان و خروشان اندیشهمندی و نکته مهمتر در این باب اینکه علاوهبر امثال و حکم رایج بر زبانها و مثبوت در فرهنگهای ضربالمثل، بسیاری از گفتهها و سرودههای جاندار شعرا و عرفای نامدار ما بهعلت عدم توجه و تدقق، در هالهای از فراموشی و نسیان گرفتار آمدهاند و با توجه و بررسی ادبای عزیز در دل خود گنجینههای عظیمی از معانی بکر پروریدهاند که میتوانند حتی حالت مثل سایر یابند و دنیای معنای امروز ما را متحول کنند.
در یک تقسیمبندی موضوعی که در خصوص ضربالمثلهای پارسی انجام شده موضوعاتی چون: سخن گفتن با تمام جوانب آن، قدر استاد و آموزگار، امید و آرزو ، توکل به خدا و شناخت او، خوشبختی و بدبختی، فضایل نیکو و ستودنی انسان چون نوعدوستی، راست کرداری، پرهیز از غیبت و تهمت، دوستی و محبت، عشق و… استخراج شده است که هر کدام دامنه وسیعی دارند.
جالب است که شما در بررسی مثلها به این نکته میرسید که پدران و مادران ما از هیچ نکتهای بهسادگی عبور نکردهاند و تقریبا به همه مفاهیم و گفتنیهای در خور که امروزه نیز میتواند چراغ راه ما باشد با استادی تمام پرداختهاند. حتی با نام حیوانات مختلفی چون سگ، گربه، اسب، موش، خر و… با توجه و در نظر گرفتن خصوصیات ذاتی این موجودات با مصادره به مطلوبی ظریف مثل ساختهاند که حایز اهمیت است.
برای افتتاح این باب با موضوع تلاش و کوششی که برای نیل به هدف و نتیجهای در خور است آغاز میکنم. انسان همواره میکوشد تا به آنچه در سر دارد جامه عمل بپوشاند و به آرزوهای خود دسترسی یابد. شرط این کامیابی این است که انسان شرایط خود را خوب بسنجد و با آگاهی و اشراف کامل از زندگی و توانمندیهای خود، به مصلحت پیش برود. پس موضوعات بههم پیوسته و متصلی چون سعی و کوشش، تجربه و نتیجه عمل انسان، مصلحت طلب و خواسته وی، انتخاب و هدف و… در این موضوع جای میگیرند که نیاکان ما به شیوایی هرچه تمامتر در امثال و حکم خود بدان پرداختهاند که شمهای از آنچه گفتهاند در اینجا میآید:
– از تو حرکت، از خدا برکت
– ای که دستت میرسد کاری بکن / پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار (سعدی)
– به چوگان همت، توان برد گوی
– هر چند موثر است باران / تا دانه نیفکنی، نروید ( مولوی)
– خوش آن چاهی که آب از خود بر آرد!
– سایه خورشید سواران طلب / رنج خود و راحت یاران طلب (نظامی)
– تو و طوبی و ما و همت یار / سعی هر کس به قدر همت اوست (حافظ)
– طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد / در دل دوست به هر حیله رهی باید کرد (نشاط اصفهانی)
– قومی به جد و جهد گرفتند وصل دوست / قومی دگر حواله به تقدیر میکنند (حافظ)
– کار نیکو کردن از پر کردن است
– کس نتواند گرفت دامن دولت به زور / کوشش بیفایدهست وسمه بر ابروی کور (سعدی)
– نابرده رنج، گنج میسر نمیشود / مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد (سعدی)
– همت اگر سلسله جنبان شود / مور تواند که سلیمان شود
– ای دل خام طمع، شرمی از این قصه بدار / کار ناکرده، چه امید طمع میداری؟! (حافظ)
– کوشش بیهوده، به از خفتگی
– همت بلند دار که مردان روزگار / از همت بلند به جایی رسیدهاند
– خوش بود گر محک تجربه آید به میان / تا سیهروی شود هر که در او غش باشد (حافظ)
و صدها مثل دیگر که بهعلت ضیق وقت در این مقال نگنجید. امید که به خواندن این نمونههای ارزشمند، لختی بیشتر بهخود آییم و تلاش کنیم.
روزنامه مردمسالاری