روباهی با گرگی مصادقت مىزد و قدم موافقت مىنهاد. با یكدیگر به باغی بگذشتند. در استوار بود و دیوارها پرخار. گرد آن بگردیدند تا به سوراخی رسیدند، بر روباه فراخ و بر گرگ تنگ. روباه آسان درآمد و گرگ به زحمت فراوان. انگورهای گوناگون دیدند و میوههای رنگارنگ یافتند. روباه زیرک بود، حال بیرون رفتن را ملاحظه كرد و گرگ غافل چندان كه توانست بخورد. ناگاه باغبان آگاه شد. چوبدستی برداشت و روی بدیشان نهاد. روباه باریک میان، زود از سوراخ بجست و گرگ بزرگ شكم در آنجا محكم شد. باغبان به وی رسید و چوبدستی كشید. چندان بزدش كه نه مرده و نه زنده، پوست دریده و پشم كنده، از سوراخ بیرون شد.
عبدالرحمن جامی
بهارستان