ارواح

من فکر می‌کنم همه ما با یک چشم خرافاتی به محل “گان فایر” نگاه می‌کردیم زیرا اتفاقاتی که پشت سر هم می‌افتاد چندان عادی نبود و به نظر می‌رسید هر بار که به دریاچه برمی‌گردیم اتفاق تازه و بدی جلو کشفیات ما را می‌گیرد.

شری رو به من کرده و گفت: می‌دانی چه فکر می‌کنم؟ فکر می‌کنم که ارواح شاهزاده‌های مغول که کشته شده‌اند دنبال گنج‌شان آمده و از آن مراقبت می‌کنند.

قیافه آنجلو و چابی در هم رفت و آنجلو اعتراض‌کنان گفت: خانم شری شما نباید از این حرف‌ها بزنید. من هم اضافه کردم: راست میگه. این مزخرفات یعنی چه؟

شری گفت: «شوخی کردم» و سرش را پایین انداخت.

کتاب: چشم ببر (ص ۲۳۱)
نویسنده: ویلبور اسمیت
ترجمه: سیروس کوپال
ناشر: انتشارات بهجت (۱۳۷۶)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *